بتراش ای سنگ تراش ، سنگی از معدن درد بهر مزارم بتراش ، روی سنگ قبر من ، عکسی از چهره ی زیبای نگارم بتراش ، بنویس ای سنگ تراش عاقبت شدم فداش ، بنویس تا بدونه عمرمو دادم براش .

داروهای تلخ را با روپوش شیرین می پوشانم ، چرا حقیقت و اخلاق را نیز با لباسهای زیبا نپوشانم ؟ (شامفور) خستگی ها برایم بی معنا می شود آنگاه که احساس می کنم تو در کنار من هستی عاشقانه یک سلام از بی کسی تقدیم تو ، از دورن کوچه ی دلواپسی تقدیم تو ، هستی من گرچه ناقابل ولی تقدیم تو ، یک سبد گل های ناز اطلسی تقدیم تو . هر لحظه ی دوریت برام یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من ، چرا که به اندازه ی تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دورم . ای کاش عشق نبود ، اگر هم بود یکی پیدا می شد که باورش کنه ، نه اینکه به عشق شک کنه .


برچسب‌ها:

دو شنبه 16 تير 1393برچسب:, | 22:30 | تیموررضائی شهریور |

آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند .
این همه خونی که دنیا در دل ما میکند ، جای ما هرکس که باشد ترک دنیا میکند ، هر زمان که گویم فردا ترک دنیا میکنم ، تا که فردا میرسد امروز و فردا میکنم .
زندگی تلخ تر از مرگ بود گر تو نباشی ، بعد از این مرده حسابم کن و بگذار بمیرم .
آفتاب پنجره را می شناسد حتی اگر بسته باشد ، مهتاب به سراغم می آید حتی اگر خسته باشد ، آسمانم ابریست اندکی زیر باران بمان ، ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند .


برچسب‌ها:

دو شنبه 16 تير 1393برچسب:, | 20:28 | تیموررضائی شهریور |

ای نگاهت رونق فردای من ، در تو معنا می شود دنیای من ، ای کلامت بهترین اثبات عشق ، با تو ماندن آرزوی رویای من . هرگاه دلت هوایم را کرد ، به آسمان بنگر و ستارگان را ببین که همچون دل من در هوایت می تپند . پیرزن دید عزراییل داره میاد ، از ترس رفت تو مهدکودک نشست پیش بچه ها و شروع کرد به پفک خوردن ! عزراییل نشست پیشش گفت چکارمیکنی ؟ پیرزن با صدای بچگانه گفت : قاقا میخورم ! عزراییل گفت پس بخور که میخوایم بریم ددر ! همه بغض من تقدیم غرور نازنینت باد ، غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد .جوک خنده دار خیالت راحت ، دیگر اشکی نیست که به بالینت بریزد و احساس را شکوفا کند ، تنها بغضیست که فرو رفتنش حسرت در چشمانم می تازد . به پرستو نباید دل بست زیرا که او نازک دل است ، و می گریزد از ما ، مانند باد از سرما ، و فراموش می کند تمام روزهای باهم بودن را .


برچسب‌ها:

یک شنبه 15 تير 1393برچسب:, | 23:12 | تیموررضائی شهریور |

عاشق شدن الکی نیست ، عشق است که عاشقی را به وجود می آورد .
عشق میوه تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد .
عشق مانند بیماری مسری است که هرچه بیشتر از آن بهراسی زودتر به آن مبتلا می شوی .
با خودم عهد بستم بار دیگر که تو را دیدم بگویم از تو دلگیرم ، ولی باز تو را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم !
چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟ چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟ پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی .


برچسب‌ها:

یک شنبه 15 تير 1393برچسب:, | 21:58 | تیموررضائی شهریور |

ای زیباترین بهانه ی زندگی ، بودنت تنها دلیل بودن من است و در کنار تو بودن زیباترین لحظه ی زندگی ام . توی دنیا واسه تو عزیزترینم ، آسمونا زیر پامه اگه با تو رو زمینم ، تو با من یه همیشه آشنایی ، تو با من دیگه از همه جدایی ، ای عزیز هم قبیله ، با تو از یه سرزمینم ، تا به فردایی دوباره ، با تو هم قسم ترینم . به بزرگی گفتم زندگی چند بخش است ؟ گفت : دو بخش ، کودکی و پیری ، گفتم : پس جوانی چه شد ؟ گفت : با بی وفایی ساخت با عاشقی سوخت و با جدایی مرد . عشق تو تعطیلی نداره ؟ به فکر خودت نیستی فکری به حال خستگی ما بکن ، ما هر روز تا دیر وقت خرابتیم !جملات زیبا تقدیم به تو که زبان می گشایی ، رگ های فروبسته ی هزار پرسش بی امانم را پاسخ می گویی و هجوم بی امان نفس هایت ، دفتر پر برگ ندانسته های اندیشه ام را صفحه به صفحه بر باد می دهد ، ای آشنا ! با من سخن بگو .


برچسب‌ها:

شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 18:49 | تیموررضائی شهریور |

هرچی تنهاتر بشی دنیا تو رو کمتر می خواد ، اما اونوقت می فهمی خدا تو رو بیشتر می خواد .
اشک من بارون غربت ، تو دلم غبار حسرت ، من برات سوغاتی دارم ، یه سبد گل محبت !
بگذارید بگریم به پریشانی خویش ، که به جان آمدم از بی سر و سامانی خویش ، غم بی هم نفسی کشت مرا در این شهر ، با که گویم غم سوزنده پنهانی خویش .
یکبار به من قرعه عاشق شدن افتاد ، یک بار دگر ، بار دگر ، بار دگر … نه !


برچسب‌ها:

شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 18:29 | تیموررضائی شهریور |

پروانه ی احساسم در دامی افتاده که عنکبوتش سیر است ، نه می تواند پرواز کند و نه بمیرد ! اشکاتو پاک کن همسفر ، گاهی باید بازی رو باخت ، اما اینو یادت باشه ، که باز میشه زندگی رو دوباره ساخت . مردم به خدا از غم هجران و جدایی ، ای دلبر دور از نظرم پس تو کجایی ؟اس ام اس خنده دار زندگی را دور بزن و آنگاه که بر تارک بلندترین قله ها رسیدی ، لبخند خود را نثار تمام سنگریزه هایی کن که پایت را خراشیدند . در خلوت تنهایی ام ، حضور مبهمت و تصویر گنگ نگاهت مرهمی است بر دردهای کهنه دلم ، بی تو ، شبهایم ، بدون شبگرد عشق ، مرگ بارترین شبهاست .


برچسب‌ها:

شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 18:5 | تیموررضائی شهریور |

اگر کلید قلبی رو نداری قفل نکن ، به چشمان کسی نگاه نکن اگر دروغ خواهی گفت ، به کسی سلامی نده اگر خداحافظی در پیش است ، دست کسی را نگیر اگر رها خواهی کرد ، به کسی نگو دوستت دارم اگر دیگری در فکرت هست .
خستگی من از رودها نیست ، خستگی من از ماهی هایی است که به زیبایی دریاها نمی اندیشند ، پس ای دوست زیبانگر باش !

اگر بدانی چقدر سخت است یاد بودنت در عمق وحشت نبودنت ، مرا هرگز اینگونه رها نمی کردی .

گر همسفر عشق شدی مرد خطر باش ، هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش .


برچسب‌ها:

شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 14:54 | تیموررضائی شهریور |

جز توکل بر خدا ، سرمایه ای در کار نیست ، هرکه را باشد توکل ، کار او دشوار نیست .

متهم ردیف ۱ منم که از تو مست اس ام اس عاشقانه ، اینجا کنار مرده ها نشستم ، جرم من اینه که چشام ، سایه ات رو قاب گرفتن ، روی پوست شب ، اسم تو رو خالکوبی کرده دستم .
در روزهای بارانی چتر الگوی فداکاری است ، پس چتری باش برای آنکه دوستش داری .


برچسب‌ها:

شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 13:35 | تیموررضائی شهریور |

اگه قصر شاهی تو واسه من جایی نداره ، کلبه ی خاکی قلبم قابل تو رو نداره .
هر شب نام تو را زیر لبم زمزمه کردم ، که لبم سوخت ولی نام تو را توبه نکردم .
به چشم خسته ی من آسمون سنگ شده ، لعنت به این جدایی دلم برات تنگ شده .


برچسب‌ها:

شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 13:7 | تیموررضائی شهریور |

مردی چنگ در آسمان افکند ، هنگامی که خونش فریاد و دهانش بسته بود ، خنجی خونین بر چهره ی ناباور آبی ! عاشقان چنین اند . (احمد شاملو) مرا بر آسمان و زمین قرار نیست ، چرا که مرا منیتی در کار نیست ، نه منم من ، به زبان تو سخن می گویم و در تو می گذرم . (احمد شاملو) چه لازم است بگویم که چه مایه می خواهمت ، چشمانت ستاره است و دلت شک . (احمد شاملو)اس ام اس تنها اگر دمی کوتاه آیم از تکرار این پیش پا افتاده ترین سخن که : دوستت می دارم ، چون تندیسی بی ثبات بر پایه های ماسه به خاک در می غلتی و پیش از آنکه لطمه ی درد در همت شکند به سکوت می پیوندی . (احمد شاملو)


برچسب‌ها:

شنبه 14 تير 1393برچسب:, | 12:15 | تیموررضائی شهریور |

هروقت می بینمت اروم آرومم ، وقتی نمی بینمت قلبم می لرزه ، وقتی صداتو نمیشنوم دلم تنگ تنگ تنگ ، ولی چون دلتنگ توام برام شیرینه .

دوسش داری ؟ بهش بگو ، منتظرشی ؟ بهش بگو ، شبا به خاطرش نمی خوابی ؟ بهش بگو ، اما هیچ وقت بهش دروغ نگو .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:43 | تیموررضائی شهریور |

اشک هایم را برای چشمانم می نویسم ، چشمم می خواندش و دلم گوش می دهد و قدری آرام می گیرم ، پس هنوز هم چاره ای هست که دوری ات را تحمل کنم ، تا اشکی هم نباشد خدا بزرگ است .

من همان قاب تهی خسته و بی تقصیرم که برای تو و تصویر دلت می میرم .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:43 | تیموررضائی شهریور |

از ساعت متنفرم ، از این اختراع عجیب بشر که جای خالی حضور تو را به رخ دلتنگی هایم میکشد .

میثاقش را دوست دارم اما از باورش می ترسم ، صداقتش را دوست دارم اما از باورش می ترسم ، دلتنگیش را دوست دارم اما از جداییش می ترسم ، نگاهش را دوست دارم اما از اندیشه اش می ترسم ، نامه هایش را دوست دارم اما از پشت نامه هایش می ترسم ، من او را دوست دارم اما از ابرازش می ترسم چون که از غرورش می ترسم .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:42 | تیموررضائی شهریور |

تقدیم به تو که نمی دانم در خاطرت می مانم یا برایت خاطره می شوم .

گفتم به گل زرد چرا رنگ منی ، افسرده و دلتنگ چرا مثل منی ، من عاشق اویم که رنگم شده زرد ، تو عاشق کیستی که هم رنگ منی .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:42 | تیموررضائی شهریور |

حق نداری !
احساس کسی رو به بازی بگیری فقط برای اینکه تکلیفت با احساس خودت معلوم نیست !

کبوترهای قلبم را به سویت میپرانم که شاید از تو آئین محبت را بیاموزند .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:42 | تیموررضائی شهریور |

تقدیم به آنکخ دوری اش غمم ، خانه اش قلبم و فراموشی اش مرگم است .

در سحرگاهی که میگردد افق رنگ شراب ، یا که میلغزد به نرمی عکس نیلوفر در آب ، نازنینا آن زمان نقش تو می یاید به یاد .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:42 | تیموررضائی شهریور |

نزار که از سکوت تو پر پر بشن ترانه ها ، دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها ، چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره ، کابوس رفتنت بگو از لحظه های من بره .

کاش غرورم را که در پستوی سادگیم پنهان بود می یافتی ، اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن غرورم .

تو پادگان چشمات رژه رفتم ، بی معرفت سهم من از عشق تو کلاغ پر نبود .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:41 | تیموررضائی شهریور |

زندگی دو مرحله است ، مرحله اول در آرزوی مرحله دوم ، و مرحله دوم در حسرت مرحله اول .

بمان با من که من بی تو صدای خسته در بادم ، در این اندوه بی پایان بمان تنها تو در یادم ، نمی دانم چرا غم ها نمی دانند که من سلطان غم هایم ، بیا ای یار با من باش که من تنهای تنهام .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:41 | تیموررضائی شهریور |

من به خاطر تو پاییز می شوم ، زمستان می شوم ، اما بدان بی تو ، این آخرین بهاریست که برایت سخن از تابستان می زنم .

هیچ وقت مغرور نشو ، برگ ها وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:41 | تیموررضائی شهریور |

کسی چون تو مرا غریب و تنها نگذاشت ، اینگونه در التهاب فردا نگذاشت ، سوگند نمی خورم ولی باور کن کسی چون تو به خلوت دلم پا نگذاشت .

دوستی شوخی سرد آدماست ، بازی شیرین گرگم به هواست ، واسه کشتن غرور من و تو ، دوستی توطئه ثانیه هاست .


برچسب‌ها:

جمعه 13 تير 1393برچسب:, | 18:41 | تیموررضائی شهریور |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد